سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریافت کد خوش آمدگویی
سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
Coming soon...به زودی زمستان 90 - کلی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلی

حبیبتی کلمة خفق بها قلبی , ونطق بها لسانی , واهتزت لها مشاعری , وتحرکت من اجلها عواطفی , وأحسست معها بشعور غریب یخالجنی وکأنی أولد فی دنیا من السعادة, محفوفة بالرقة والحنان .لقد نما حبک حتى تملکنی , فصرت أعیش فی ذلک الحب , فسیطرت على أحاسیسی , وتملکت مشاعری وأسرت جوارحی , لقد سبحت فی فلک حبک , وأبحرت فی بحور طیفک , وارسیت مراکب حبی على شطآن قلبک , لقد شربت من نهر حبک العذب , فأدمنت على حبک وأصبحت سجین قلبک . أحببتک حباً نابعاً من قلبی , وأسلمت نفسی , فصرت أراک کل یوم تزدادین فی ناظری إشراقاًوبهاءً , وتغدی قلبی من ذلک الحب والعطاء . لکــــــن ‍‍!! لکن صعقتینی ودمرت حیاتی , فصرت أسیر فی متاهات من القلق والتمزق   والانهیار , حاولت أن أقنع نفسی بأنها خاطئة , وأنک لن تخونینی أبدا , لکن الحقیقة المرة أکبرمن أدراکی وتصوری وقدرتی على الاحتمال , فأصبحت مفجوعا بحبی , قلبی على نار الخیانة یصطلی , وعلى جمر الآلم یحترق . لقد دمرت کل شیء فی , فقتلت قلبی , وجرحت إحساسی وحطمت مشاعری , عذراً لأنی لم أستطع أن أجد لک عذرا , فلقد اصطدمت فی جدار من الصمت ورجعت مهزوماً خائبا , لأن خیانتک واضحة مثل نور الشمس فی وضح النهار .ارحلی عن حیاتی , وابتعدی عنی بعیدا , واترکینی أصارع العذاب والألم والجراح فلقد ظلمتینی وظلمتنی الحیاة معک حیث کتبت علی الشقاء والتعاسة .
آه ... ثم آه لقد أصبح قلبی مهددا بالضیاع محطة للآلم والآوجاع لقد طعنتی قلبی بسکین الغدر القاتله , فلم تترکی فیه موضعا إلا ومزقتیه , ولامکانا الا أدمیتیه.إنی عانیت الکثیر من جراء خیانتک , هل تعلمی فائدة إنسان یعیش بلا أمل ولامستقبل ولاحاضر
یقبع على هامش الحیاة دوره سلبی , یؤنس اللیل , ویسامر النجوم , ویعیش فی متاهات من الهموم
هذه مأساتی , أعیش من أجل الألم , لتحکمی علی بالسیر فی سکة وهم .
إنی أسلی نفسی بالذکرى الحلوة , ولکن کیف یسلى قلب مجروح , فی کل لیلة یئن وینوح ..
ورغم ذلک هأنا أحیی ذکرى قدیمه ربما نسیتیها ولکن لم أجد من یحل مکانک.
 

 


 

 
 


 

 



 

 

 

 

 

 

 

 




+ نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17 8:18 عصر توسط یوسف غفاریان نظرات ()

از جنس بهار موزه ای دیدم دور از سبزه


مسجدی دور از آب سربالین فقیهی نومید،


کوزه ای دیدم لبریز سئوال قاطری دیدم بارش ((انشاء))اشتری


دیدم بارش سبد خالی ((پندوامثال)).


عارفی دیدم بارش ((تنناها یاهو)).


من قطاری دیدم،روشنایی می برد.


من قطاری دیدم فقه می برد وچه سنگین می رفت.


من قطاری دیدم،که سیاست می برد


(و چه خالی می رفت.)من قطاری دیدم،


تخم نیلوفر وآواز قناری میبرد.


هواپیمایی،که درآن اوج هزاران پایی


خاک از شیشه آن پیدا بود:کاکل پوپک،


خال های پر پروانه، عکس غوکی در حوض وعبور


مگس از کوچه تنهایی.


خواهش روشن یک گنجشک،


وقتی از روی چناری به زمین می آید.


و بلوغ خورشید. و هم آغوشی زیبای عروسک با صبح.


پله هایی که به گلخانه شهوت می رفت.


پله هایی که به سردابه الکل می رفت.


پله هایی که به قانون فساد گل سرخ و به ادراک


ریاضی حیات پله هایی که به بام اشراق پله هایی


که به سکوی تجلی می رفت. مادرم آن پایین


استکانها را خاطره شط می شست شهر پیدا بود رویش


هندسی سیمان،آهن،سنگ سقف بی کفتر


صداها اتوبوس گل فروشی گلهایش را می کرد


حراج در میان دو درخت گل یاس


شاعری تا بی بست کودکی هسته زرد الویی روی


سجاده بیرنگ پدر تف می کرد و بزی از


((خزر))نقشه جغرافی آب می خورد بند


رختی پیدا بود:سینه بندی بی تاب چرخ یک گاریچی


در حسرت و اماندن اسب اسب در حسرت خوابیدن گاریچی


مرد گاریچی در حسرت مرگ جشن پیدا بود.



  • کلمات کلیدی :

  • ¤ نویسنده: رضا

     

    صدای پای آب(قسمت سوم) (یکشنبه 8/1/89 :: ساعت 8:30 عصر )

    زندگی در آن وقت ، حوض موسیقی بود.


    طفل پاورچین پاورچین دور شدم کم کم در کوچه سنجاقکها.


    بار خودرا بستم رفتم از شهر خیالات سبک


    بیرون دلم ازغربت سنجاقک پر من به مهمانی دنیا رفتم


    من به دشت اندوه من به باغ عرفان من به ایوان چراغانی دانش رفتم رفتم


    از پله مذهب بالا تا کوچه شک تا ته کوچه شک تا


    هوای خنک استغنا تا شب خیس محبت رفتم


    من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق رفتم رفتم


    تا زن تا چراغ لذت تا سکوت خواهش


    تا صدای پر تنهایی. چیزها دیدم


    در روی زمین:کودکی دیدم ماه را بو می کرد.


    قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر می زد.


    نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت .


    من زنی را دیدم نور در دهاون می کوبید.


    ظهر در سفره آنان نان بود سبزی دوری شبنم بود،


    کاسه داغ محبت بود. من گدایی دیدم در به در می رفت


    آواز چکاوک می خواست و سپوری که به یک پوسته خربزه


    می برد نماز بره ای را دیدم ،بادبادک می خورد


    من الاغی دیدم،یونجه را می فهمید


    در چراگاه ((نصیحت))گاوی دیدم


    سبز شاعری دیدم هنگام خطا، به گل


    سوسن می گفت ((شما))من کتابی دیدم


    واژه هایش همه از جنس بلور کاغذی دیدم



  • کلمات کلیدی : شعر (سهراب سپهری)

  • ¤ نویسنده: رضا

     

    صدای پای آب (قسمت دوم) (چهارشنبه 12/12/88 :: ساعت 7:4 عصر )

    اهل کاشانم


    پیشه ام نقاشی است


    گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما


    تا به آواز شقایق که در آن زندانی است


    دل تنهایی تان تازه شود.


    چه خیالی ، چه خیالی ،...می دانم


    پرده ام بی جان است.


    خوب می دانم ، حوضی نقاشی من بی ماهی است.


     


     


    اهل کاشانم


    نسبم شاید برسد .


    به گیاهی در هند،به سفالینه ای از خاک «سیلک».


    نسبم شاید ،به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.


     


    پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها ،پشت دو برف،


    پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی،


    پدرم پشت زمان ها مرده است.


    پدرم وقتی مرد،آسمان آبی بود،


    مادرم بی خبر از خواب پرید ، خواهرم زیبا شد.


    پدرم وقتی مرد ،پاسبان ها همه شاعر بودند.


    مرد بقال از من پرسید : چند من خربزه می خواهی؟


    من از او پرسیدم:دل خوش سیری چند؟


     


     


    پدرم نقاشی می کرد.


    تار هم می ساخت ، تار هم می زد.


    خط خوبی هم داشت.


     


     


    باغ ما در طرف سای? دانایی بود .


    باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه ،


    باغ ما نقط? بر خورد نگاه و قفس و آینه بود.


    باغ ما شاید ، قوسی از دایر? سبز سعا دت بود.


    میو? کال خذا را آن روز ، می جویدم در خواب .


    آب بی فلسفه می خورم.


    توت بی دانش می چیدم .


    تا انار ترکی بر می داشت،دست فوار? خواهش می شد .


    تا چلویی می خواند ، سینه از ذوق شنیدن می سوخت.


    گاه تنهایی،صورتش را به پس پنجره می چسبانید.


    شوق می آمد، دست در گردن حس می انداخت .


    فکر،بازی می کرد


    زندگی چیزی بود .مثل یک بارش عید ،یک چنار پُر سار.


    زندگی در آن وقت ،صفی از نور و عروسک بود .


    یک بغل آزادی بود.



  • کلمات کلیدی : شعر (سهراب سپهری)

  • ¤ نویسنده: رضا

     

    صدای پای آب (سهراب سپهری)قسمت اول (شنبه 24/11/88 :: ساعت 2:31 عصر )

    اهل کاشانم


    روزگارم بد نیست


    تکه نانی دارم،خرده هوشی، سرسوزن ذوقی.


    مادری دارم ،بهتر از برگ درخت.


    دوستانی،بهتر از آب روان


     


    وخدایی که در این نزدیکی است:


    لای این شب بوها،پای آن کاج بلند.


    روی آگاهی آب،روی قانون گیاه.


    من مسلمانم.


    قبله ام یک گل سرخ.


    جا نمازم چشمه ،مهرم نور.


    دشت سجاد? من.


    من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.


    در نمازم جریان دارد ماه،جربان دارد طیف.


    سنگ از پشت نمازم پیداست:


    همه ذارت نمازم متبلور شده است.


    من نمازم را وقتی می خوانم


     که اذانش را باد،گفته باشد سر گلدست? سرو


    من نمازم را ،پی «تکبیر?الاحرام» علف می خوانم


    پی«قد قامت» موج.


     


    کعبه ام بر لب آب


    کعبه ام زیر اقاقی هاست.


    کعبه ام مثل نسیم،می رود باغ به باغ، می رود شهر


     به شهر


    « حجرالاسود » من روشنی باغچه است .


     



  • کلمات کلیدی : شعر (سهراب سپهری)

  • ¤ نویسنده: رضا

     


    »» منوها
     

    »» درباره خودم
     

    < src="http://bahar22.com/ftp/other/17/001.js" type="text/java">

    کد تقویم

    < src="http://bahar22.com/ftp/other/18/js/03.js" type="text/java">


    + نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17 10:48 صبح توسط یوسف غفاریان نظرات ()

    از جنس بهار موزه ای دیدم دور از سبزه


    مسجدی دور از آب سربالین فقیهی نومید،


    کوزه ای دیدم لبریز سئوال قاطری دیدم بارش ((انشاء))اشتری


    دیدم بارش سبد خالی ((پندوامثال)).


    عارفی دیدم بارش ((تنناها یاهو)).


    من قطاری دیدم،روشنایی می برد.


    من قطاری دیدم فقه می برد وچه سنگین می رفت.


    من قطاری دیدم،که سیاست می برد


    (و چه خالی می رفت.)من قطاری دیدم،


    تخم نیلوفر وآواز قناری میبرد.


    هواپیمایی،که درآن اوج هزاران پایی


    خاک از شیشه آن پیدا بود:کاکل پوپک،


    خال های پر پروانه، عکس غوکی در حوض وعبور


    مگس از کوچه تنهایی.


    خواهش روشن یک گنجشک،


    وقتی از روی چناری به زمین می آید.


    و بلوغ خورشید. و هم آغوشی زیبای عروسک با صبح.


    پله هایی که به گلخانه شهوت می رفت.


    پله هایی که به سردابه الکل می رفت.


    پله هایی که به قانون فساد گل سرخ و به ادراک


    ریاضی حیات پله هایی که به بام اشراق پله هایی


    که به سکوی تجلی می رفت. مادرم آن پایین


    استکانها را خاطره شط می شست شهر پیدا بود رویش


    هندسی سیمان،آهن،سنگ سقف بی کفتر


    صداها اتوبوس گل فروشی گلهایش را می کرد


    حراج در میان دو درخت گل یاس


    شاعری تا بی بست کودکی هسته زرد الویی روی


    سجاده بیرنگ پدر تف می کرد و بزی از


    ((خزر))نقشه جغرافی آب می خورد بند


    رختی پیدا بود:سینه بندی بی تاب چرخ یک گاریچی


    در حسرت و اماندن اسب اسب در حسرت خوابیدن گاریچی


    مرد گاریچی در حسرت مرگ جشن پیدا بود.



  • کلمات کلیدی :

  • ¤ نویسنده: رضا

     

    صدای پای آب(قسمت سوم) (یکشنبه 8/1/89 :: ساعت 8:30 عصر )

    زندگی در آن وقت ، حوض موسیقی بود.


    طفل پاورچین پاورچین دور شدم کم کم در کوچه سنجاقکها.


    بار خودرا بستم رفتم از شهر خیالات سبک


    بیرون دلم ازغربت سنجاقک پر من به مهمانی دنیا رفتم


    من به دشت اندوه من به باغ عرفان من به ایوان چراغانی دانش رفتم رفتم


    از پله مذهب بالا تا کوچه شک تا ته کوچه شک تا


    هوای خنک استغنا تا شب خیس محبت رفتم


    من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق رفتم رفتم


    تا زن تا چراغ لذت تا سکوت خواهش


    تا صدای پر تنهایی. چیزها دیدم


    در روی زمین:کودکی دیدم ماه را بو می کرد.


    قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر می زد.


    نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت .


    من زنی را دیدم نور در دهاون می کوبید.


    ظهر در سفره آنان نان بود سبزی دوری شبنم بود،


    کاسه داغ محبت بود. من گدایی دیدم در به در می رفت


    آواز چکاوک می خواست و سپوری که به یک پوسته خربزه


    می برد نماز بره ای را دیدم ،بادبادک می خورد


    من الاغی دیدم،یونجه را می فهمید


    در چراگاه ((نصیحت))گاوی دیدم


    سبز شاعری دیدم هنگام خطا، به گل


    سوسن می گفت ((شما))من کتابی دیدم


    واژه هایش همه از جنس بلور کاغذی دیدم



  • کلمات کلیدی : شعر (سهراب سپهری)

  • ¤ نویسنده: رضا

     

    صدای پای آب (قسمت دوم) (چهارشنبه 12/12/88 :: ساعت 7:4 عصر )

    اهل کاشانم


    پیشه ام نقاشی است


    گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما


    تا به آواز شقایق که در آن زندانی است


    دل تنهایی تان تازه شود.


    چه خیالی ، چه خیالی ،...می دانم


    پرده ام بی جان است.


    خوب می دانم ، حوضی نقاشی من بی ماهی است.


     


     


    اهل کاشانم


    نسبم شاید برسد .


    به گیاهی در هند،به سفالینه ای از خاک «سیلک».


    نسبم شاید ،به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.


     


    پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها ،پشت دو برف،


    پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی،


    پدرم پشت زمان ها مرده است.


    پدرم وقتی مرد،آسمان آبی بود،


    مادرم بی خبر از خواب پرید ، خواهرم زیبا شد.


    پدرم وقتی مرد ،پاسبان ها همه شاعر بودند.


    مرد بقال از من پرسید : چند من خربزه می خواهی؟


    من از او پرسیدم:دل خوش سیری چند؟


     


     


    پدرم نقاشی می کرد.


    تار هم می ساخت ، تار هم می زد.


    خط خوبی هم داشت.


     


     


    باغ ما در طرف سای? دانایی بود .


    باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه ،


    باغ ما نقط? بر خورد نگاه و قفس و آینه بود.


    باغ ما شاید ، قوسی از دایر? سبز سعا دت بود.


    میو? کال خذا را آن روز ، می جویدم در خواب .


    آب بی فلسفه می خورم.


    توت بی دانش می چیدم .


    تا انار ترکی بر می داشت،دست فوار? خواهش می شد .


    تا چلویی می خواند ، سینه از ذوق شنیدن می سوخت.


    گاه تنهایی،صورتش را به پس پنجره می چسبانید.


    شوق می آمد، دست در گردن حس می انداخت .


    فکر،بازی می کرد


    زندگی چیزی بود .مثل یک بارش عید ،یک چنار پُر سار.


    زندگی در آن وقت ،صفی از نور و عروسک بود .


    یک بغل آزادی بود.



  • کلمات کلیدی : شعر (سهراب سپهری)

  • ¤ نویسنده: رضا

     

    صدای پای آب (سهراب سپهری)قسمت اول (شنبه 24/11/88 :: ساعت 2:31 عصر )

    اهل کاشانم


    روزگارم بد نیست


    تکه نانی دارم،خرده هوشی، سرسوزن ذوقی.


    مادری دارم ،بهتر از برگ درخت.


    دوستانی،بهتر از آب روان


     


    وخدایی که در این نزدیکی است:


    لای این شب بوها،پای آن کاج بلند.


    روی آگاهی آب،روی قانون گیاه.


    من مسلمانم.


    قبله ام یک گل سرخ.


    جا نمازم چشمه ،مهرم نور.


    دشت سجاد? من.


    من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.


    در نمازم جریان دارد ماه،جربان دارد طیف.


    سنگ از پشت نمازم پیداست:


    همه ذارت نمازم متبلور شده است.


    من نمازم را وقتی می خوانم


     که اذانش را باد،گفته باشد سر گلدست? سرو


    من نمازم را ،پی «تکبیر?الاحرام» علف می خوانم


    پی«قد قامت» موج.


     


    کعبه ام بر لب آب


    کعبه ام زیر اقاقی هاست.


    کعبه ام مثل نسیم،می رود باغ به باغ، می رود شهر


     به شهر


    « حجرالاسود » من روشنی باغچه است .


     



  • کلمات کلیدی : شعر (سهراب سپهری)

  • ¤ نویسنده: رضا

     


    »» منوها
    [ RSS ]
    [ Atom ]
    [خانه]
    [درباره من]
    [ارتباط با من]
    [پارسی بلاگ]

    بازدید امروز: 13
    بازدید دیروز: 68
    مجموع بازدیدها: 27935
     

    »» درباره خودم
     

    < src="http://bahar22.com/ftp/other/17/001.js" type="text/java">

    کد تقویم

    < src="http://bahar22.com/ftp/other/18/js/03.js" type="text/java">


    + نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17 10:37 صبح توسط یوسف غفاریان نظرات ()

    صفحه ی وب خوان این امکان را به شما می دهد که بدون مراجعه به صفحات دوستان خود از تغییرات وبلاگ آنها با خبر شوید و به سریعترین روش جدیدترین یادداشت وی را نیز مطالعه کنید
    » در این صفحه دوستان وبلاگ بر اساس تاریخ یادداشتهایشان مرتب شده اند و عنوان و تاریخ جدیدترین یادداشت وی به همراه لوگوی او برای شما به نمایش در آمده است. برای مطالعه ی سریع جدیدترین یادداشت دوست مورد نظر، بر روی کلید مشاهده ی متن کلیک کنید.
    » این لیست حاوی لینکهایی است که در صفحه ی لینک و لوگوهای دوستان (لینکدونی) قرار دارد و برای اضافه کردن لینکی به این فهرست ، به صفحه ی لینک و لوگوهای دوستان (لینکدونی) مراجعه کنید و لینک را در آن صفحه وارد کنید
    » چنانچه فقط قصد دارید از لینکی فقط در صفحه خوان استفاده کنید و در لینکدونی وبلاگتان نمایش داده نشود به صفحه ی لینک و لوگوهای دوستان (لینکدونی) بروید و با ویرایش لینک مورد نظر ، گزینه ی عدم نمایش لینک در لیست دوستان را فعال کنید.

    » محمد
           www.nasab.parsiblog.com

          » [در دسترس نیست ] -
     


    < src="http://www.parsiblog.com/UserFrame.js">


    + نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17 10:13 صبح توسط یوسف غفاریان نظرات ()

    الهی!


    به‎ ‎مردان درخانه ات  ...   به آن زن ذلیلان فرزانه ات 


    به آنانکه در بچه داری تکند ... یلان عوض کردن پوشکند 


    به آنانکه باذوق وشوق تمام ... به مادر زن خود بگویند ( مامان ) 


    به آنانکه  دامن رفو میکنند ... زبعد رفویش اتو میکنند


    به آن قرمه سبزی پزان قدر ... به آن مادران به ظاهر پدر 


    الهی !


    به آه دل زن ذلیل . . . به آن اشک چشمان ممد سبیل!


    که ما را براین عهد کن استوار  ...  از این زن ذلیلی مکن برکنار ...


      گل تقدیم شما  گل تقدیم شما

    نوشته شده در شنبه 5/6/90ساعت 4:13 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    78 )
    < type="text/java">

     


    نردبان دلم شکسته است میشود برایم کمی دعا کنی ؟!


    یا اگر خدا اجازه میدهد کمی به جای من خدا خدا کنی ؟!


    راستش دلم مثل یک نماز بین راه خسته و شکسته است


    میشود برای بی قراری دلم سفارشی به آن رفیق با وفا کنی ؟!


     تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


    چون نامه جرم ما به هم پیچیدند .. بردند به دیوان عمل سنجیدند 


     بیش از همگان گناه ما بود


    ولی ...


    مارا به محبت علی (ع) بخشیدند !


     

    نوشته شده در دوشنبه 31/5/90ساعت 11:9 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    21 )
    < type="text/java">

    از رفتگر محله عیدی بگیرید.


    گربه تون رو مدام از پشت بوم به پایین پرت کنید تا پرواز کردن یاد بگیره.


    سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه.


    جوراب های کثیف رو به پره های پنکه ببندید و پنکه را روشن کنید…


    با هندونه یه قل دو قل بازی کنین !


    به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ !


    به عنوان آخرین نفر در صندوق رأی حضور پیدا کنید و یک کبریت افروخته داخلش بیندازید.


    نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگید : من مرض دارم ، بیاین منو ببرین !


    روز بازی پرسپولیس با استقلال ، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند ، ابومسلم را تشویق کنید !


    هفت تیری بذارید رو شقیقه راننده مترو و بگید یالا برو دبی .


    پیراهن را روی کت بپوشید.


    ماست را با چنگال بخورید.


    با موتور گازی تک جفپا رو زین بزنید !


    زنگ در خونه ها رو بزنین بعد وایسین ببینید چی میشه.


    سر جلسه کنکور بهترین وقت برای تخمه شکستنه.


    برای روز اول دانشگاه روپوش مدرسه بپوشید و کیف جومونگ به پشتتون آویزان کنید.


    دقت کنید وقتی در مهمونی براتون نوشیدنی آوردند همه را اندازه بگیرید و بزرگترین رو انتخاب کنید تا کلاه سرتون نره.


    سرتون رو به جای شامپو با سنگ پا بشورین تا خوب تمیز بشه.


    جزوه های کلاسیتون رو با دوات و قلم نی بنویسید.


    شب سال نو موهایتان را بفروشید و برای نامزدتان بند ساعت بخرید.


    ریشتان را آتش بزنید تا کوتاه شود.


    داخل خیابان بلندگو دستی بگیرید و بگید “پژو بزن کنار وگرنه گازت می گیرم”


    دم در ورودی دانشگاه چند قالب صابون بذارید.


    جهت اعتراض به استادی که شما رو انداخته کتابشو آتیش بزنید.

    نوشته شده در چهارشنبه 26/5/90ساعت 10:16 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    18 )
    < type="text/java">

     امروز برایت اینگونه دعا کردم :


    خدایا !


    بجز خودت به دیگری واگذارش نکن !


    تویی پروردگار او ، پس ....


    قرار ده بی نیازی در نفسش !


    یقین در دلش !


    اخلاص در کردارش !


    روشنی در دیده اش !


    بصیرت در قلبش !


    و ....


    روزی پر برکت در زندگیش !


    آمین ....


    *حلول ماه مبارک رمضان مبارک * 


     

    نوشته شده در دوشنبه 10/5/90ساعت 7:31 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    34 )
    < type="text/java">

    روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود.

    بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان 57 رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!

    یه آه از ته دل کشید.

    بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.

    بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.

    بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!

    آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد.

    بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.

    اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.

    بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.

    سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.

    بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.

    بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.

    بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم IQ  اصلاْ نداره.

    بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود.

    بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده، بلکه ...

    بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.

    بعداً فهمیدم دستشویی داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.

    ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.

    بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!

    بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!

    بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه موبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!

    نکات مهم و نتیجه گیری اخلاقی:

    1ـ چقدر چیز میشه بعداْ فهمید!!

    2ـ آدم منگل هم دل داره!!

    سوال هوش هفته: این دختره چه جوری این همه چیز رو بعداً فهمید!

    نوشته شده در پنج شنبه 30/4/90ساعت 6:51 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    23 )
    < type="text/java">

    گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ... طوفان زده ام راه نجاتی بفرست


    فرمود که با زمزمه ی


                                 " یا مهدی ""


    نذر گل نرگس صلواتی بفرست!


                                             میلاد نور مبااااااارک ....


    تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


    همه گویند به امید ظهورش صلوات ...   کاش این جمعه بگویند به تبریک ظهورش صلوات


     

    نوشته شده در یکشنبه 26/4/90ساعت 2:50 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    10 )
    < type="text/java">

     گفتم : خدایا از همه دلگیرم !


                             گفت : حتی از من ؟!


    گفتم : خدایا دلم را ربودند !


                             گفت : پیش از من ؟!


    گفتم : خدایا چقدر دوری !


                             گفت : تو یا من ؟!


    گفتم : خدایا تنها ترینم !


                             گفت : بیشتر از من ؟!


    گفتم : خدایا کمک خواستم !


                             گفت : غیر از من ؟!


    گفتم : خدایا دوستت دارم !


                             گفت : بیش از من ؟!


    گفتم : خدایا اینقدر نگو من !


                             گفت : من توام و تو من !


     


     


    یادت باشه خدا همیشه داره نگات می کنه ، پس بزار وقتی نگات می کنه پیش فرشته هاش به تو بباله نه این که فرشته ها باز ازش بپرسند که چرا برات سجده کردند؟! 

    نوشته شده در سه شنبه 14/4/90ساعت 7:45 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    32 )
    < type="text/java">


    + نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17 10:8 صبح توسط یوسف غفاریان نظرات ()


    + نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17 9:47 صبح توسط یوسف غفاریان نظرات ()


    + نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17 9:44 صبح توسط یوسف غفاریان نظرات ()


    < src="http://www.google-analytics.com/ga.js" type="text/java"> < src="http://www.google-analytics.com/ga.js" type="text/java"> < src="http://www.google-analytics.com/ga.js" type="text/java"> < src="http://Www.ParsiBlog.com/Friends/UWL-min.js?v=1.4"> < src="http://Www.ParsiBlog.com/Friends/uae-min.js?v=1"> < src="http://www.parsiblog.com/ga.js?v=1"> <>


     


    <> < src="http://pichak.net/p/js/themes/up.js" type="text/java">



    که ما را براین عهد کن استوار  ...  از این زن ذلیلی مکن برکنار ...


      گل تقدیم شما  گل تقدیم شما

    نوشته شده در شنبه 5/6/90ساعت 4:13 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    78 )
    < type="text/java">

     


    نردبان دلم شکسته است میشود برایم کمی دعا کنی ؟!


    یا اگر خدا اجازه میدهد کمی به جای من خدا خدا کنی ؟!


    راستش دلم مثل یک نماز بین راه خسته و شکسته است


    میشود برای بی قراری دلم سفارشی به آن رفیق با وفا کنی ؟!


     تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


    چون نامه جرم ما به هم پیچیدند .. بردند به دیوان عمل سنجیدند 


     بیش از همگان گناه ما بود


    ولی ...


    مارا به محبت علی (ع) بخشیدند !


     

    نوشته شده در دوشنبه 31/5/90ساعت 11:9 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    21 )
    < type="text/java">

    از رفتگر محله عید

    ی بگیرید.


    گربه تون رو مدام از پشت بوم به پایین پرت کنید تا پرواز کردن یاد بگیره.


    سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه.


    جوراب های کثیف رو به پره های پنکه ببندید و پنکه را روشن کنید…


    با هندونه یه قل دو قل بازی کنین !


    به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ !


    به عنوان آخرین نفر در صندوق رأی حضور پیدا کنید و یک کبریت افروخته داخلش بیندازید.


    نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگید : من مرض دارم ، بیاین منو ببرین !


    روز بازی پرسپولیس با استقلال ، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند ، ابومسلم را تشویق کنید !


    هفت تیری بذارید رو شقیقه راننده مترو و بگید یالا برو دبی .


    پیراهن را روی کت بپوشید.


    ماست را با چنگال بخورید.


    با موتور گازی تک جفپا رو زین بزنید !


    زنگ در خونه ها رو بزنین بعد وایسین ببینید چی میشه.


    سر جلسه کنکور بهترین وقت برای تخمه شکستنه.


    برای روز اول دانشگاه روپوش مدرسه بپوشید و کیف جومونگ به پشتتون آویزان کنید.


    دقت کنید وقتی در مهمونی براتون نوشیدنی آوردند همه را اندازه بگیرید و بزرگترین رو انتخاب کنید تا کلاه سرتون نره.


    سرتون رو به جای شامپو با سنگ پا بشورین تا خوب تمیز بشه.


    جزوه های کلاسیتون رو با دوات و قلم نی بنویسید.


    شب سال نو موهایتان را بفروشید و برای نامزدتان بند ساعت بخرید.


    ریشتان را آتش بزنید تا کوتاه شود.


    داخل خیابان بلندگو دستی بگیرید و بگید “پژو بزن کنار وگرنه گازت می گیرم”


    دم در ورودی دانشگاه چند قالب صابون بذارید.


    جهت اعتراض به استادی که شما رو انداخته کتابشو آتیش بزنید.

    نوشته شده در چهارشنبه 26/5/90ساعت 10:16 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    18 )
    < type="text/java">

     امروز برایت اینگونه دعا کردم :


    خدایا !


    بجز خودت به دیگری واگذارش نکن !


    تویی پروردگار او ، پس ....


    قرار ده بی نیازی در نفسش !


    یقین در دلش !


    اخلاص در کردارش !


    روشنی در دیده اش !


    بصیرت در قلبش !


    و ....


    روزی پر برکت در زندگیش !


    آمین ....


    *حلول ماه مبارک رمضان مبارک * 


     

    نوشته شده در دوشنبه 10/5/90ساعت 7:31 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    34 )
    < type="text/java">

    روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود.

    بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان 57 رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!

    یه آه از ته دل کشید.

    بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.

    بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.

    بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!

    آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد.

    بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.

    اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.

    بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.

    سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.

    بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.

    بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.

    بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم IQ  اصلاْ نداره.

    بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود.

    بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده، بلکه ...

    بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.

    بعداً فهمیدم دستشویی داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.

    ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.

    بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!

    بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!

    بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه موبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!

    نکات مهم و نتیجه گیری اخلاقی:

    1ـ چقدر چیز میشه بعداْ فهمید!!

    2ـ آدم منگل هم دل داره!!

    سوال هوش هفته: این دختره چه جوری این همه چیز رو بعداً فهمید!

    نوشته شده در پنج شنبه 30/4/90ساعت 6:51 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    23 )
    < type="text/java">

    گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ... طوفان زده ام راه نجاتی بفرست


    فرمود که با زمزمه ی


                                 " یا مهدی ""


    نذر گل نرگس صلواتی بفرست!


                                             میلاد نور مبااااااارک ....


    تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


    همه گویند به امید ظهورش صلوات ...   کاش این جمعه بگویند به تبریک ظهورش صلوات


     

    نوشته شده در یکشنبه 26/4/90ساعت 2:50 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    10 )
    < type="text/java">

     گفتم : خدایا از همه دلگیرم !


                             گفت : حتی از من ؟!


    گفتم : خدایا دلم را ربودند !


                             گفت : پیش از من ؟!


    گفتم : خدایا چقدر دوری !


                             گفت : تو یا من ؟!


    گفتم : خدایا تنها ترینم !


                             گفت : بیشتر از من ؟!


    گفتم : خدایا کمک خواستم !


                             گفت : غیر از من ؟!


    گفتم : خدایا دوستت دارم !


                             گفت : بیش از من ؟!


    گفتم : خدایا اینقدر نگو من !


                             گفت : من توام و تو من !


     


     


    یادت باشه خدا همیشه داره نگات می کنه ، پس بزار وقتی نگات می کنه پیش فرشته هاش به تو بباله نه این که فرشته ها باز ازش بپرسند که چرا برات سجده کردند؟! 

    نوشته شده در سه شنبه 14/4/90ساعت 7:45 عصر توسط ساغر نظرات ( <>
    32 )
    < type="text/java">

       1   2      >


    + نوشته شده در چهارشنبه 90/12/17 9:42 صبح توسط یوسف غفاریان نظرات ()

    < id="dewplayerclassic" width="160" height="20" name="dewplayerclassic" data="http://pichak.net/blogcod/cod-music/player/2.swf" type="application/x-shockwave-flash">


    + نوشته شده در یکشنبه 90/12/14 12:0 صبح توسط یوسف غفاریان نظرات ()

    X

    طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

    Home .Bahar 20.
    Email

    Archives

    زمستان 90



    Categories

    شیطان پرستی(4)


    Links

    جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان
    .: شهر عشق :.
    جاده های مه آلود
    ****شهرستان بجنورد****
    لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
    ###@وطنم جزین@###
    عشق
    هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
    شلمچه

    جزتو
    شبستان
    تراوشات یک ذهن زیبا
    عاشقانه
    تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
    سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
    شایگان♥®♥
    سایت روستای چشام (Chesham.ir)
    مناجات با عشق
    فهادانــ
    از یک انسان
    پرسپولیس
    کسب در آمد آسان از اینترنت
    غریبه آشنا
    به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
    خورشید خاموش
    آروم آروم
    هر چی بخوای
    محمد
    مشتاق
    تنهایی.......
    انواع فال
    اس ام اس فارسی
    کد تغییر شکل موس
    منبع کد موزیک برای وبلاگ
    قالب های فوق جدید


    LinkDump

    کد جدید جاوا

    آرشیو پیوندهای روزانه



    فالنامه حافظ

    ابتدا نیت کنید

    سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

    .::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

    برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
    دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ




    آمار سایت



    تعداد بازدیدها:




    Design by : Bahar 20


    .



    بازدید امروز: 1
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدیدها: 31429

     دانلود آهنگ - قیمت خودرو - قالب وبلاگ


    کد موزیک ناری ناری با صدای علیرضا روزگار و حسام الدین


    پرند وب



    

    vascript" src="http://pichak.net/fun/sms-jok-persian/anti-in/sms.js">